با چرائی، جنگ به سوی چگونگی

خود را بشناسید و توانایی‌های خود را ارزیابی کنید .
«اگر انسان‌ها خود را بشناسند خدا را شناخته‌اند »
اگر ما انسانها سعی در شناخت ابعاد وجودی خویش کنیم، هم خدا را شناخته‌ایم و هم پی خواهیم برد که خداوند چه نیروها و چه قدرت‌هایی را در درون ما به ودیعه گذارده است. انسان به همان اندازه که خداوند لایتناهی است، می‌تواند لایتناهی باشد .
اگر خود را آن طور که هستیم و باید باشیم نشناسیم، کار و زندگی، آرمان‌ها و هدف‌هایمان در اصطکاک و تضادی بیهوده سپری خواهد شد و در کوران حوادث، دچار مشکلات بی شماری خواهیم گشت. «خود» درونیمان گم می‌شود و لاجرم به بیگانگی از خویش دچار می‌شویم
بسیار اندک اند کسانی که می‌دانند کالبدشان در تسخیر چگونه شخصیتی است و چه نوع عملکردی را می‌توان از آن انتظار داشت. باید قبول کنیم که مهمترین و اولین وظیفه ی ما در زندگی کشف «وجود واقعی خود» و سپس شکوفا ساختن آن است. زیرا تا انسان‌ها ندانند که در وجودشان چه نیروها و استعدادهایی وجود دارد، نمی‌توانند از آنها در راه رسیدن به رضایت و موفقیت در زندگی استفاده کافی و لازم را به عمل آورند و چه بسا افرادی که به دلیل نشناختن توانایی‌ها و نیروهای درونی خود، حتی با داشتن علم و دانش و تخصص کافی نتوانسته‌اند در زندگی به آنچه که مد‌نظرشان بود برسند .
«هر اندازه که علم انسان بیشتر می‌گردد، توجه وی به نفس خویش افزایش می‌یابد و سعی و تلاش وی در جهت نیل به کمال و سعادت فزونی می‌یابد ».
پس باید سعی کنیم همراه با کسب علم و دانش، به جستجو و تکاپو در درون خود بپردازیم و نیروهای فراوانی که خداوند در درون ما به ارمغان نهاده را پیدا کنیم و بکار بگیریم .
به یاد داشته باشید که« خودشناسی» در تمام مواردی که ما با یک یا چند انتخاب سر و کار داریم، یا در تمام مواردی که می‌خواهیم درباره ی موضوع مهمی در ارتباط با آینده تصمیم‌گیری کنیم، به کار می‌آید .
آینده ی خود را بر اهدافی واضح، روشن و منطقی پایه‌ریزی کنید
«کسی که چرایی برای زندگی کردن داشته باشد، با هر چگونه‌ای خواهد ساخت ».
بیشتر مردم با وجود تلاش و فعالیت‌های فراوان در زندگی، هدف روشن و از پیش تعیین شده‌ای را دنبال نمی‌کنند و بی‌آنکه خود بدانند سرگردانند! علت مهمی که بسیاری از افراد در کار و زندگی موفق نمی‌شوند این است که آنها اصولاً هدف‌های واضح و روشنی ندارند. و در واقع به این دلیل به هدف‌های خود نمی‌رسند که اصولاً هدفی ندارند !
خیلی‌ها افکار و رویاهای پراکنده‌ای در سر دارند ولی هدفمند نیستند. هدف، آرمان و مقصود، مهمترین عاملی است که به انسان جهت، معنی و مفهوم می‌بخشد و بسیاری از انسان‌ها از این نعمت محرومند! در نتیجه، هر عاملی که جاذبه داشته باشد، آنها را به سوی خود می‌کشاند. حتی اگر در مسیر تباهی و فساد یا نیستی و نابودی باشد .
«انسان موفق انسانی است که تفاوت بین حرکت و جهت را درک نماید ».
گروه اول
کسانی هستند که آنقدر سرگرمی و مشغولیت یا گرفتاری و مشکلات دارند که فرصت اندیشیدن به هدف‌های خود را ندارند .
گروه دوم
کسانی هستند که فرصت فکر کردن دارند، ولی دچار خلاء و بی‌هدفی شده‌اند. گاهی این خلاء چنان در وجود آنها رخنه می‌کند که مبتلا به سستی، تنبلی و افسردگی می‌شوند. اگر این حالت‌ها پیشرفت کنند، آنها میل و شور و شوق به زندگی که یک امر فطری و طبیعی است را، از دست می‌دهند .
گروه اول
کسانی هستند که اهدافی روشن، واضح و نیرومند دارند و همه ی امکانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود بکار می‌گیرند. اینان دشمنان قسم خورده ی یک‌نواختی‌اند. دائم در حال تلاش و کوشش هستند تا به مقصود خود برسند . آنها در قاموس خود کلمه‌ای بنام «نمی‌شود» و «نمی‌توانم» را ندارند .
گروه دوم
کسانی هستند که کم و بیش، اهدافی برای خود تعیین می‌کنند ولی به اندازه ی کافی در راه تحقق آن جد و جهد نمی‌کنند. این گروه، با وجود آنکه ذوق و شوق هدفدار بودن را تا حدودی در خود دارند ولی زود خسته و مأیوس می‌شوند و در نتیجه دست از هدف‌های خود برمی‌دارند .
پس نخستین گام پیروزی و موفقیت عبارت است از تعیین هدفی واضح و روشن که تا اعماق وجود انسان راه یابد .